متن زیر قسمتی از یک نوشته است که الان داشتم می خوندمش:

هر جا وایستی ، مردی !!
زنده باش ، زندگی کن !

برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !
قدر همشون رو بدون ، بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای ، به خودش ببالد !

و در آخر : روزمره گی ، عین مردن است !


برچسب‌ها: روزمره گی, عبارات زیبا
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در جمعه هفتم بهمن ۱۳۹۰ و ساعت 1:28 |
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند
 
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در سه شنبه چهارم بهمن ۱۳۹۰ و ساعت 6:44 |
خداوندا به مذهبی ها بفهمان که مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید
پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.
«دکتر علی شریعتی»

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در پنجشنبه یکم دی ۱۳۹۰ و ساعت 2:45 |
ساعتها را بگذارید بخوابند!

                                       بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه یکم آبان ۱۳۹۰ و ساعت 3:1 |
قدر 5 چيز را قبل از 5 چيز بدان:

- جوانی را قبل از پيری
- بی نيازی را قبل از فقر
- سلامتی را قبل از بيماری
- فراغت را قبل از سرگرم شدن
- زندگی را قبل از مرگ

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۰ و ساعت 21:19 |
ثروتمند كسي نيست كه بيشترين ها را دارد ،

بلكه كسي است كه به كمترين ها نياز دارد.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در پنجشنبه دهم شهریور ۱۳۹۰ و ساعت 11:48 |

یک لحظه هوسرانی                       یک عمر پشیمانی

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه نهم مرداد ۱۳۹۰ و ساعت 18:2 |
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد
و من سال ها مذهبی ماندم
بی آنکه خدایی داشته باشم
                                  سهراب سپهری
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در سه شنبه چهارم مرداد ۱۳۹۰ و ساعت 19:40 |
پسته بی مغز اگر سر وا کند رسوا شود

                   آدم بی معرفت هر جا سخن گویی کند

                                        چون ندارد معرفت،او عاقبت رسوا شود

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در چهارشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۰ و ساعت 18:19 |
دیشب به کنسرت پیام صالحی در برج میلاد رفته بودم.

در اونجا به طور کامل به ضرورت وجود یک مدیر پی بردم و به همه جا حواسم بود به جز برنامه اصلی.

به نظر میرسه میشد همچین کنسرتی رو با یک سوم عوامل اجرایی و با یک چهارم هزینه هایی که کرده بودند خیلی بهتر برگزار کرد،فقط یه مدیر می خواست تا همه چیز رو هماهنگ کنه و برای همه لحظاتی که مردم در اونجا هستند برنامه داشته باشه (از لحظه ورود تا لحظه خروج افراد)

در اونجا به جز لزوم مدیریت کردن عوامل اجرایی (از کسی که اونجا رو تمیز میکنه تا عوامل سطوح بالاتر برگزار کننده) میشد به لزوم وجود یک مدیر توانمند در سطح اجتماع برای مدیریت احساسات مردم و برنامه ریزی برای اوقات فراغت اونها هم پی برد،کاری که کمتر به اون پرداخته شده.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در پنجشنبه نهم تیر ۱۳۹۰ و ساعت 8:20 |
هیچ چیز بدتر از شماره‌هایی نیست که تو گوشیت سیو می‌مونند

فقط برای اینکه

اگه یه روزی دوباره تلفنت زنگ خورد، بدونی که نباید جواب بدی !

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در سه شنبه هفتم تیر ۱۳۹۰ و ساعت 21:42 |

اگه دنیا جای خوشی بود هیچوقت گریه کنان به دنیا نمی آمدیم

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۰ و ساعت 12:50 |

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در جمعه سیزدهم خرداد ۱۳۹۰ و ساعت 21:16 |

بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن ها تعریف کردید، خجل شوند و اگر بد گفتید، سکوت کنند

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در چهارشنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۰ و ساعت 19:44 |

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه یکم خرداد ۱۳۹۰ و ساعت 0:7 |
اگه كسي پشت سر شما حرف زد به اين معناست كه شما او را پشت سر گذاشته ايد

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۰ و ساعت 14:6 |
                    دست مزن!     چشم ببستم دو دست.

                    راه مرو!          چشم دو پایم شکست

                    حرف مزن!       قطع نمودم سخن

                    نطق مکن!       چشم ببستم دهن

                    هیچ نفهم!       این سخن عنوان مکن

                                        خواهش نافهمی انسان مکن

                                        لال شوم  کور شوم  کر شوم

                                        لیک محال است که من خر شوم  

                                                                                سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال)

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در جمعه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ و ساعت 9:24 |
موشی درخانه تله موش دید، به مرغ وگوسفندو گاو خبردادهمه گفتند: تله موش مشکل توست،بما ربطی ندارد. ماری درتله افتادو زن خانه راگزید،ازمرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفندرابرای عیادت کنندگان سربریدند؛
گاورابرای مراسم ترحیم کشتندوتمام این مدت موش درسوراخ دیوار مینگریست ومیگریست.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در چهارشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۰ و ساعت 10:0 |
هرمزان در سمت فرمانداري خوزستان انجام وظيفه مي‌كرد. هرمزان كه يكي از فرمانداران جنگ قادسيّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر در نتيجه خيانت يك نفر با وضعی نااميد كننده روبرو شد، نخست در قلعه‌اي پناه گرفت و به ابوموسي اشعري، فرمانده عربها آگاهي داد كه هر گاه او را امان دهد، خود را تسليم وي خواهد كرد. ابوموسي اشعري نيز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و ويرا به مدينه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خليفه درباره او تصميم بگيرد. با اين وجود، ابوموسي اشعري دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را كه در آن قلعه اسير شده بودند، گردن بزنند. (البلاذري، فتوح البُلدان، به تصحيح دكتر صلاح‌الديّن المُنَجَّذ (قاهره: 1956)، صفحه 468)
پس از اينكه عربها هرمزان را وارد مدينه كردند، ... لباس رسمي هرمزان را كه ردائي از ديباي زربفت بود كه تازيها تا آن زمان به چشم نديده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذين» نام داشت بر سرش گذاشتند و ويرا به مسجدي كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكليف هرمزان را تعيين سازد. عمر در گوشه‌اي از مسجد خفته و تازيانه‌اي زير سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهي به اطراف انداخت و پرسش كرد: «پس اميرالمؤمنين كجاست؟» تازيهاي نگهبان به عمر اشاره‌اي كردند و پاسخ دادند: «مگر نمي‌بيني، آن اميرالمؤمنين است.»
... سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست كمي با هرمزان گفتگو كرد و سپس فرمان داد، او را بكشند.
هرمزان درخواست كرد، پيش از كشته شدن به او كمي آب آشاميدني بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامي كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشاميدن آب درنگ كرد. عمر سبب اين كار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بيم دارد، در هنگام نوشيدن آب، او را بكشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، كشته نخواهد شد. پس از اينكه هرمزان از عمر اين قول را گرفت، آب را بر زمين ريخت. عمر نيز ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰ و ساعت 10:56 |
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ و ساعت 21:1 |
دو چیز را از هم جدا كن:

عشق و هوس.

چون اولی مقدس است و دومی شیطانی. اولی تو را به پاكی می‌برد و دومی به پلیدی.

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 12:31 |
از خدا خواستن عزت است؛ اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است.
از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 21:57 |
قانون خلاقیت این است که به جای این که آرزوهای دیرین خود را با این بهانه که رویاهای محال هستند سرکوب کنیم،به طرزی سازنده به آنها بنگرید. یعنی بدانید که آرزوهای راستین شما چیستند و آنگاه از آرزوهایتان فهرستی تهیه کنید به طور منظم به سراغ آنها بروید و در صورت لزوم آنها را عوض یا جابجا کنید. وقتی آرزوهایتان را می نویسید ، جایگاه ذهنی آنها نیز منظم می شود. انجام آنچه را که می توانی یا می اندیشی که میتوانی آغاز کن! در جسارت،نبوغ و اقتدار و اعجاز نهفته است.
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 19:50 |
چشم و زبان، دو سلاح بزرگ در نزد تو هستند.

چگونه از آنها استفاده می‌كنی؟ مانند تیری زهرآلود یا آفتابی جهان‌تاب، زندگی‌گیر یا زندگی‌بخش؟

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در جمعه نوزدهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 13:54 |
قمپز ( در اصل قپوز) نام توپی است که عثمانی‌ها در سلسله جنگ‌هایی که با ایران داشته‌اند مورد استفاده قرار می‌دادند. این توپ اثر تخریبی نداشت چرا که در آن از گلوله استفاده نمی‌شد و فقط از باروت و پارچه‌های کهنه که با فشار درون لوله توپ جای می‌دادند تشکیل شده بود. هدف از استفاده آن ایجاد رعب و وحشت در بین سپاهیان و ستوران بوده است.  در جنگ‌های اولیه بین ایران و عثمانی، این توپ نقش اساسی در تضعیف روحیه سربازان ایرانی داشت ولی بعدها که دست آنها رو شد، دیگر فاقد اثر اولیه بود و هر گاه صدای دلخراش این توپ به صدا در می‌آمد، سپاهیان می‌گفتند: نترسید، قمپز در کردند

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در چهارشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 9:9 |
روزگار بی مروت

                       مردم ناسازگار

                                           گه به دست چرخ نالند

                                                                         گه به دست روزگار

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در سه شنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 8:12 |
آدمی  اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده  نيست، زيرا :
اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است !
اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است!
اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند!
اگر جمعگرا باشد، می‌گويند  بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است!!!
اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست ..!
اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست!!!
و اگر نكند میگويند  كافراست و بی‌دين .....!!!
لذا نبايد بر حمد و  ثنای مردم اعتنا كرد
و جز ازخداوند نبايد  ازكسی ترسيد.
پس  آنچه باشید که دوست دارید.
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در دوشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 9:50 |
دفتر برنامه‌ريزي و اقتصاد وزارت‌مسكن اعلام كرد: از آنجا كه ساخت‌وسازهاي مسكوني‌، در سال90 به مرحله تكميل مي‌رسد حدود 6 تا 8 هزار ميليارد تومان از نقدينگي خانوارها و همچنين بيش از 10 هزار ميليارد تومان منابع بانكي، جذب بازار ساخت‌وساز خواهد شد كه در اين صورت، شاهد كاهش قيمت مسكن و مهار نرخ اجاره‌بها خواهيم بود.

طبق يك آمار رسمي، در سالي كه گذشت سهم هزينه تامين مسكن در سبد هزينه خانوار‌ها، از 36 درصد به 16 درصد رسيد كه علت آن، تخصيص خط‌ اعتباري 7هزار ميليارد توماني به بازار ساخت‌وساز عنوان شده است.


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 10:58 |

عید ما آن روزی است که محصول یک سال دهقانی ، غذای یک شب اربابی نباشد

+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 10:46 |

دکتر شریعتی:

می ستایم آن معلم را که به من اندیشیدن را آموخت، نه اندیشه ها را.


+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 5:32 |