طبق يك آمار رسمي، در سالي كه گذشت سهم هزينه تامين مسكن در سبد هزينه خانوارها، از 36 درصد به 16 درصد رسيد كه علت آن، تخصيص خط اعتباري 7هزار ميليارد توماني به بازار ساختوساز عنوان شده است.
ادامه مطلب
طبق يك آمار رسمي، در سالي كه گذشت سهم هزينه تامين مسكن در سبد هزينه خانوارها، از 36 درصد به 16 درصد رسيد كه علت آن، تخصيص خط اعتباري 7هزار ميليارد توماني به بازار ساختوساز عنوان شده است.
عید ما آن روزی است که محصول یک سال دهقانی ، غذای یک شب اربابی نباشد
می ستایم آن معلم را که به من اندیشیدن را آموخت، نه اندیشه ها را.
شب عیدست و یار از من چغندر پخته می خواهد
خیالش می رسد آن ... پدر من گنج قارون زیر سر دارم
یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمیداند. من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم.
زلال كه باشي آسمان در تو پيداست
سگ هایی که یاد گرفتند تلاش نکنند
تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن می توانست شوک الکتریکی خفیفی به سگ ها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشرده شدن جریان را قطع می کرد. وقتی شوک وارد شد سگ ها بالا و پایین پریدند تا بالاخره یکی از سگ ها دکمه را زد و جریان قطع شد. سگ ها یاد گرفتند با زدن آن دکمه آن شوک ناخوشایند قطع می شود.
روی نصف گروه اول سگ ها همین آزمایش دوباره تکرار شد اما این بار دراتاق دیگری که دکمه ای الکی داشت و با زدن آن هیچ اتفاقی نمی افتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل سگ هایی که در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با کلید سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچ کدام شان حتی سعی نکردند که دکمه را فشاردهند.
نتیجه: هیچ کس با نامیدی به دنیا نمی آید، بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست می خوریم «شکست خوردن» را یاد می گیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن نمی دهیم. اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید، باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است کلید سالم باشد، فقط فشارش دهید!
موش های شناگری که غرق شدند
این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند 80 ساعت مداوم شنا کنند آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند با کلک این باور غلط را در موش ها به وجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موش ها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن غرق شدند. نه چون نمی توانستند شنا کنند، بلکه چون فکر می کردند گیر کرده اند ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند.
نتیجه: وقتی همه چیز به آن طور که می خواهیم پیش می رود ما هم با حداکثر توان مان تلاش می کنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا می شود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر می داریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.
میمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند
میمون هایی که از مار نمی ترسیدند را در کنار مار ها قرار دادند. در همین حین صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگو ها پخش کردند. با این کار میمون هایی که از مار ها نمی ترسیدند «یاد گرفتند» که از مار بترسند. نتیجه عجیب تر این آزمایشاین بود که حتی میمون های دیگری که هم که از مار ها نمی ترسیدند با دیدن ترس سایر میمون ها آنها هم از مار ها ترسیدند.
نتیجه: ما از بعضی از چیزها می ترسیم چون آنها را با چیز های دیگری در ذهن مان به یکدیگر مرتبط می کنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید.
قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند
چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.
نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
در کتاب (سه سال در دربار ايران) نوشته دکتر فووريه٬ پزشک مخصوص ناصرالدين شاه،
مطلبی نوشته شده که پاسخ اين مسئله يا اين ضرب المثل رايج بين ماست. او نوشته:
ناصرالدين شاه سالی يک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت
و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
در حياط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع ميشدند
و برای تهيه آش شله قلمکار هر يک کاری انجام ميدادند.
بعضی سبزی پاک ميکردند.
بعضی نخود و لوبيا خيس ميکردند.
عدهای ديگهای بزرگ را روی اجاق ميگذاشتند
و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پيش ناصر الدين شاه مشغول کاری بود.
خود اعليحضرت هم بالای ايوان مینشست و قليان ميکشيد و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدين شاه مثل يک فرمانده نظامی امر و نهی مي کرد.
بدستور آشپزباشی در پايان کار به در خانه هر يک از رجال کاسه آشی فرستاده ميشد
و او میبايست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که خیلی میخواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند.
پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برايش فرستاده ميشد کمتر ضرر ميکرد
و آنکه مثلا يک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دريافت ميکرد حسابی بدبخت ميشد.
به همين دليل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با يکی از اعيان و يا وزرا دعوايش ميشد٬
آشپزباشی به او ميگفت:
بسيار خوب! بهت حالی ميکنم دنيا دست کيه! آشی برات بپزم که يک وجب روغن رويش باشد.
پس از دست هيچکس دلخور مشو و کينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان کههر وقت کسي بدي مي کند، در آن لحظه بيمار است.
دولت آنست که بی خون دل آید به کنار
امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟
خرد و خرافه حكامي هستند كه در يك اقليم نميگنجند.
دست طمع چو می کنی بر دیگران دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
با خدا دادگان ستیزه نکن که خدا داده را خدا داده