تاریخچه مکتب کلاسیک

فردریک تیلور

فردریک تیلور، پدر مدیریت علمی، در ۲۰ مارس ۱۸۶۵، در یک خانواده فیلادلفیایی آزادی خواه و طبقه بالا متولد شد. پدرش، لیسانس حقوق و وکیل بود و پول کافی را از وام های مسکن دریافت می کرد و یک کار معمولی نداشت. مادرش یک طرفدار الغای بردگی و طرفدار آزادی زنان بود. او یک ایستگاه راه آهن زیرزمینی برای برده های فراری راه انداخته بود. پدر و مادرش مسیحیان معتقدی بودند که به زندگی ساده اعتقاد داشتند. مسئولیت برای والدین مسئله مهمی نبود، بچه ها در خانواده دیده می شدند ولی به آنها توجهی نمی شد. اعضای خانواده یکدیگر را « تو » خطاب می کردند. تیلور با وجود سن کم، خود کنترلی را آموخت و خدایش او را یاری نمود تا از تضاد با هم سن و سالانش به دور باشد و دعواهای بین آنها را حل کند.

تیلور نوجوانی جالب بود و همیشه در حال شمارش و اندازه گیری چیزها بود تا به بهترین راه را برای انجام یک کار پی ببرد. وقتی دوازده ساله بود کمربندی را برای خودش اختراع کرد تا از خواب او جلوگیری کند و به این امید باشد که از کابوس هایی که دارد دوری بجوید.

تیلور در بیست و پنج سالگی کاری تمام وقت در موسسه استیون در نیوجرسی داشت که توانست مدرک مهندسی اش را در آنجا کسب نماید. تا امروز هیچکس این رکورد را نشکسته است.

موفقیت دیگر او پیروزی اش در مسابقات قهرمانی تنیس لان آمریکا بود. جایی که او از راکت قاشقی شکلش استفاده کرد. راکتی که خود او آن را اختراع کرده بود.

اگر چه او در ریاضیات و ورزش بی نظیر بود و درجه ای از یک دانشگاه خصوصی داشت، تصمیم گرفت که به عنوان یک تعمیر کار ماشین و قالب ساز در شرکت هیدرولیک ورکس در فیلادلفیا مشغول به کار شود.

پس از شاگردی اش در شرکت هیدرولیک ورکس ، به عنوان کارگر معمولی در شرکت میدوال استیل مشغول به کار شد. او کارش را به عنوان یک کارمند فروش آغاز کرد و خیلی زود به یک تعمیر کار ماشین، سرکارگر، سرکارگر حفاظت و نگهداری و مدیر طراح ارتقا یافت. در طول شش سال او به یک مدیر تحقیقات و سپس یک سر مهندس تبدیل شد. در تمام مدتی که او در آنجا کار می کرد، توانست اجزای کار در کارخانه را معرفی نماید. هدف او پیدا کردن کارآمدترین روش برای انجام کارهایی خاص بود. او دقیقا چگونگی انجام کار را مشاهده کرد و سپس مقدار تولید شده را اندازه گیری نمود.

پس از جنگ های داخلی کار تیلور در زمانی که تغییرات صنعتی زیادی در حال شکل گرفتن بود ، جای خود را پیدا کرد. صنایع داخلی از طریق معاملات محلی رشد پیدا کردند: استیل، شیشه ، نساجی و کفش ، کارخانجات کوچکی بودند که به شرکت های بزرگی تبدیل شدند. صاحبان سرمایه با تولید انبوه، ثروتمندتر شدند. اما کارکنان علی رغم تلاش شان پول کمی دریافت می کردند. مشکلاتی مثل بی دقتی، عدم ایمنی ، بازدهی کم و پایداری کارکنان، در کار بوجود آمد. تیور سعی کرد که پاداش های بی فایده ای که مدیریت فکر می کرد مشکلات را حل خواهد کرد، بررسی کند. او معتقد بود که دستمزدها به عنوان پاداش نمی تواند مشکل را حل کند مگر اینکه با کارهای کارآمد که به دقت برنامه ریزی شده هستند و به آسانی آموزش داده می شوند، آمیخته شوند. او پیشنهاد کرد که مدیریت باید بطور مشترک در نقش یک پشتیبان نیز ظاهر شود. « تیلور نه تنها عقایدی قاطع درباره کار و چگونگی مطالعه، سازماندهی و پاداش دهی آن داشت، بلکه مشخص است که چیزهایی درباره تغییر سازمانی نیز می دانسته است».

تیلور معتقد بود که راز پنهان در بهره وری مشکل هر فرد را پیدا می کند، سپس برای افزایش بازده باید حقوق مناسبی به فرد داد. در شرکت میدوال، او از مطالعات زمانی برای برقراری سهمیه های تولید روزانه استفاده کرد. پاداش به کسانی داده می شد که هدف روزانه شان که همان رسیدن به مقدار تولید مشخص شده بود ، را به تحقق برسانند. کسانی که نمی توانستند به هدف خواسته شده برسند، درجه ای متفاوت از حقوق را دریافت می کردند، یک حقوق بسیار پایین تر. تیلور با استفاده از مطالعه زمان، ابزار و کنترل های سیستماتیک، سرکارگری مناسب و طرح ریزی حقوق و دستمزد ، بهره وری را دوبرابر کرد. در واقع او به فرد حقوق پرداخت می کرد نه به شغل.

در سی و هفت سالگی، تیلور مهندس مشاور شد. متاسفانه، او مخالفت افراد در سیستمش را متوجه نشد، سرپرستان و مدیران میانی به کارهای او اغلب اعتراض داشتند. تیلور بیشتر به روش های کاهش هزینه در زمانی که مشکلی برای مشتریان یا تولیدات جدید پیش می آمد، توجه داشت. در شرکت بیرینگ رولر سیموندس ، او بهره وری را با استفاده از تقویت سرعت و دقت، افزایش داد. منتقدان تیلور می گفتند که او مردی بسیار بی رحم بود چرا که برنامه های ابتکاری او باعث می شد که افراد زیادی شغلشان را از دست بدهند. - با اشاره به اینکه جایگزینی او در شرکت سیموندس باعث شد که ۳۵ نفر جای ۱۲۰ نفر را بگیرند.

در عمل تیلور نگرشی خشن و اغلب بی رحمانه را در پیش گرفت تا سرپرستان را در شرکت کاهش دهد. او معتقد بود که اگر به کارکنان به اندازه ارزش شخصی شان پول پرداخت شود، نیازی به اتحادیه ها نخواهد بود.

در مشاوره، مهم ترین مشتری تیلور شرکت Bethlehem Iron بود که بعد ها با عنوان Bethlehem Steel شناخته شد. در سال ۱۹۰۱ ، او و یکی از فارغ التحصیلان استیونس شرکت Bethlehem را مدرن ترین کارخانه دنیا کردند و با بکارگیری برنامه ریزی تولید، درجات تولید متفاوت و سرپرستی کارکردی ، این کارخانه الگویی برای تولید و مهندسی دیگر صنایع شد. از دیگر خدمات تیلور به شرکت Bethlehem در سال ۱۹۰۱ ، تحلیل های زمان واقعی بازده و هزینه های روزانه بود. او با یک سیستم حسابداری مدرن، تعداد کارکنان محوطه را از ۵۰۰ به ۱۴۰ کاهش داد، تولید کارخانه را دوبرابر کرد و هزینه هر تن جابه جایی مواد اولیه را از هشت سنت به چهار سنت کاهش داد. او با موفقیت، تکنیک های صرفه جویی در هزینه را محقق کرد. تیلور و مانسول وایت در زمانی که در شرکت Bethlehem بودند سیستم تیلور-وایت را برای رفع حرارت فلز تنگستن کروم توسعه دادند که شهرتی بین المللی را برای تیلور به ارمغان آورد.

تیلور علی رغم دستاوردهای تحسین برانگیزش، دشمنان زیادی برای خود ساخت. برخی مدیران که صاحب کارخانه نیز بودند، وقتی که تیلور جمعیت محوطه را کاهش داد ، فکر کردند که او Bethlehem جنوبی را از سکنه خالی خواهد کرد. عجیب اینکه، این دقیقا همان چیزی بود که آن ها از تیلور هنگام استخدامش می خواستند، اما هرگز انتظار نداشتند که تیلور این کار را واقعا انجام دهد. در حقیقت با جابه جایی کارکنان، آنها به سمت شغل های دیگر می رفتند و اشتغال خود را از دست نمی دادند. تیلور ، پس از جر و بحث با مدیریت جدید کارخانه Bethlehem سرانجام در ماه می ۱۹۰۱ از آنجا اخراج شد.

تیلور با از دست دادن شغلش از نظر مالی آسیبی ندید اما این واقعه شدیدا بر عزت نفس او صدمه وارد کرد. او بر خانه اش و خانواده اش و همسرش لوسی اسپونر، متمرکز شد و سه فرزند یتیم را به فرزندی پذیرفت. پس از Bethlehem ، تیلور دیگر هرگز برای پول کار نکرد.

مشهور ترین کتاب تیلور « اصول مدیریت علمی » ، رونوشتی از صحبت های تیلور بود که سال ها پس از اینکه دیگر برای پول کار نمی کرد، نوشته شد. سیستمی که او در کتابش آن را توصیف می کند ترکیبی واقعی از همه چیزهایی است که او با کار در شرکت های مختلف آموخته بود. تیلور آنچه را که می توانست، برای مناسب بودن اکثر تفکراتش درباره مشکلات مشتریان ، انجام داد و محرک هایی را برای موقعیت های خاص ایجاد نمود.

مشاوران ، امورزه از این نوع فرایند استفاده می کنند . ویسفرد می گوید : « او نخستین فرد در تاریخ بود که تلاشی سیستماتیک برای تقویت بازده و زندگی کاری در کارخانه ها انجام داد . »

در سال های پایانی زندگی تیلور، مدیران تازه به دوران رسیده و اتحادیه های پرشور درک کاملا غلطی از او داشتند و مقلدان مشاوره درباره او اشتباهات زیادی را مرتکب شدند. تیلور پول زیادی را برای بیماری های شدید همسرش پرداخت کرد و انرژی او روز به روز تضعیف می شد.

در زمانی که او برای یک سخنرانی در سال ۱۹۱۵ به میدوست رفته بود ، دچار بیماری آنفولانزا شد. او در بیمارستانی در فیلادلفیا بستری شد و جشن ۵۹ سالگی خود را در آنجا جشن گرفت. روز بعد از آن ، او برای همیشه چشم از جهان فرو بست.

دستاوردهای اصلی تیلور : قانون استدلال ، تقویت کیفیت، کاهش هزینه ها، افزایش دستمزدها ، بازده بالاتر، همکاری کارگر و مدیریت، آزمایش ، هدف ها و شغل های واضح، بازخورد، آموزش، کمک و حمایت دوطرفه، کاهش فشارهای روانی، انتخاب دقیق افراد و توسعه مهارت های افراد.

او نخستین کسی بود که یک مطالعه سیستماتیک از روابط متقابل بین نیازمندی های کار، ابزار، متدها و مهارت های انسانی را عرضه نمود که افرا را چه از نظر فیزیکی و چه از نظر روانی با کارشان هماهنگ می کرد. او به دور از تعصب ها، عقاید و خود پرستی ها ، سخنان خود را بیشتر از روی حقایق و داده ها می زد.

فرانک و لیلیان گیلبرت

فرانك و ليليان گيلبرت يك زن و شوهر و تيم مشاورة مديريتي بودند كه نقش اصلي در توسعه و ايجاد مديريت علمي ايفا نمودند . فرانك گيلبرت پديد آورندة مفاهيم مطالعه حركت بود كه آن را با روش مطالعه زمان وينسلو تيلور تركيب نمود و روش مطالعه زمان و حركت را ايجاد نمود كه مبنايي براي اغلب مطالعات توليد و كارايي طي دهههاي بعدي گرديد .

ليليان گيلبرت پديد آورندة كاربرد روانشناسي در حل مسائل مديريت بود. اين دو بعنوان مشاوران حرفه اي ، در ارتباط نزديكي با يكديگر كار ميكردند و تقريباً تمامي كتابهاي آنها مشتركاً تهيه شده است . پس از مرگ زودرس فرانك ، ليليان به مشاوره و توسعه نظريات خود در زمينة اهميت عوامل انساني در سازمان ها و مديريت ادامه داد . ليليان يك الگو براي زنان جهان در زمينه بازرگاني و تجارت بود و برخي از دوستان او از جمله يك دوست انگليسي بنام ان شاو ، به مدارج بالايي در صنايع دست يافت .

فرانك بونكر گيلبرت در هفتم جولاي 1868 در فري پورت متولد شد . پس از اتمام تحصيلات متوسطه ، گرچه در امتحان ورودي دانشگاه  MITپذيرفته شده بود ولي تصميم گرفت به شيوه اي عملي تر مكانيك بخواند و لذا در يك شركت ساختماني مشغول بكار گرديد . گرچه شغل اوليه او شاگرد بنايي بود ، ولي به نظر ميرسد گيلبرت در اولين مراتب ارتقاء به سمت مديريت بوده است .

او در سن 27 سالگي ، مسئول ارشد شركت گرديد و در اين زمان به ايجاد روشهايي چه فني و چه رويه اي جهت بهبود كارايي پرداخت ، از جمله اين روشها مباني اوليهاي است كه بعدها بعنوان مطالعه حركت معروف گرديد . فرانك در سال 1895 تصميم به ايجاد شركت ساختماني خود گرفت و آن را در بوستون بنا نهاد . او در سال 1900 به موفقيت هاي زيادي در حرفة خود دست يافته بود بگونه اي كه شعباتي در آمريكا و نيز يك شعبه در لندن ايجاد كرد .

ليليان مولر در 24 مه سال 1878 در اوكلند كاليفرنيا به دنيا آمد . وي دختر يك تاجر بود . عليرغم تمايل والدين خود كه مي پنداشتند دانشگاه براي يك دختر مناسب نمي باشد ، به دانشگاه كاليفرنيا در بركلي رفت و به تحصيل در رشتة ادبيات انگليسي پرداخت . در سال 1900 درجة ليسانس و در سال 1903 درجة فوق ليسانس خود را با پايان نامه اي در رابطه با بن جانسون اخذ نمود . در سال 1904 با فرانك گيلبرت ازدواج نمود . سپس جهت دريافت درجة دكترا در رشتة روانشناسي از دانشگاه براون در رد آيلند اقدام نمود .

فرانك و ليليان از زمان ازدواج خود همانند دو شريك فعاليت نمودند ، در ابتدا فعاليت هاي شغلي و سپس جهت ايجاد روشهاي كارايي و بكارگيري اين روشها در يك سيستم مهم مديريتي با يكديگركار كردند . نخستين كارهاي آنها فقط بنام فرانك گيلبرت منتشر مي گرديد در حاليكه همسر او نقش اساسي در انجام آنها داشت . از سال 1912 كارهاي آنها بصورت مشترك ارائه و منتشر ميشد . بعلاوه ليليان گيلبرت در سال 1914 به تنهايي كتابي تحت عنوان ((روانشناسي مديريت )) تاليف نمود كه بر اساس تز دكتراي او بود .

به ناگهان شغل گيلبرت از امور ساختماني به مشاوره اي تغيير يافت . فرانك گيلبرت ، كتاب مديريت كارگاه را كه در سال 1903 توسط تيلور نوشته شده بود مطالعه نمود و بسيار تحت تأثير آن قرار گرفت . او با تيلور تماس گرفت و پس از آن براي مدت چند سال با يكديگر همكاري نمودند . سرانجام برخي اختلافات ميان تيلور و خانوادة گيلبرت منجر به جدايي آنها گرديد . دوست آنها يعني هنري گانت سعي نمود ميان آنها ميانجي گري نمايد تا اينكه روابط او نيز در حدود سال 1913 با تيلور تيره گرديد . در هر صورت گانت و خانوادة گيلبرت با يكديگر دوستان صميمي باقي ماندند . با مرگ تيلور در سال 1915 و گانت در 1919 ، فرانك گيلبرت بعنوان چهرة برجسته جنبش مديريت علمي باقي ماند . او در سال 1920، به خاطر ديدگاهش نسبت به مديريت در سرتاسر جهان شهرت يافته بود و در آمريكا و اروپا بطور منظم جهت ارائة سخنراني از او دعوت به عمل مي آمد . در سال 1924 به اروپا دعوت شد تا مقاله اي در نخستين كنگرة بين المللي مديريت ارائه نمايد ، ولي چند روز قبل از حركت در 14 ژوئن 1924 به علت حمله قلبي در مونت كلر نيو جرسي در گذشت و لذا ليليان كه قرار بود در خانه بماند و به امور خانواده و كارهايشان بپردازد ، بجاي همسر خود در كنفرانس مذكور به ارائة مقاله پرداخت .

ليليان پس از بازگشت از كنفرانس ، مشاهده نمود كه بسياري از مشتريان با تصور اينكه با مرگ فرانك شركت گيلبرت ها منحل خواهد شد ، اقدام به فسخ قراردادهاي خود نموده اند ، و لذا تصميم گرفت با صرف انرژي و وقت بيشتر به سازماندهي مجدد بپردازد . او به ابداع روشهاي جديد كارايي محل كار ادامه داد و بعلاوه به كارايي در خانه نيز توجه نمود يعني موضوعي كه او و همسرش قبلاً نيز به آن توجه كرده بودند . آنها به موضوعي كه امروزه ارگونوميك ناميده مي شود بسيار علاقه مند بودند . ارگونوميك عبارت است از طراحي علمي محل كار بگونه اي كه توأم با بهبود عملكرد كاري ، خستگي را نيز به حداقل رساند .

ليليان در دهه 1920 بيشتر وقت خود را صرف طراحي آشپزخانه هاي ارگونوميك نمود كه ميزان كار و فعاليت خانم هاي خانه دار را كاهش مي داد . اين طرحها بسيار موفق بودند و مورد توجه عموم قرار گرفتند .

ليليان گيلبرت در سال 1929به دعوت رئيس جمهور هربرت هوور به كميته اضطراري دولت دربارة بيكاري پيوست . اين كميته به دنبال بحران عظيم بيكاري تشكيل گرديده بود . وي در دهة 1930يك سخنران مدعو دربارة سازمان و روشهاي محيط كار در دانشگاه پوردو بود و به دنبال جنگ دوم جهاني ، مقامي مسئول در مورد نظام جديد (( اقتصاد خانه )) بود و بعلاوه برخي از پست هاي مشاوره اي دولتي را در زمان دولت رؤساي جمهوري هوور ، روزولت ، ترومن ، آيزنهاور ، كندي ، و جانسون بر عهده داشت . دردهة1960، او بعنوان (( نخستين زن مهندس آمريكايي )) شهرت يافته بود و عليرغم اينكه هشتاد سال سن داشت ولي باز هم به نويسندگي و ارائة سخنراني ادامه مي داد . سرانجام ليليان گيلبرت در دوم جولاي 1972در فونيكس آريزونا درگذشت . سهم خانوادة گيلبرت در مديريت به صور مختلف قابل بررسي مي باشد . نخستين و مهمترين آنها مطالعه حركت و خستگي بود كه بخشي از هسته مديريت علمي گرديد و در شكل گيري اصول ارگونوميك نيز تأثير گذار بود . دومين شكل كه از نظر اهميت معادل عامل نخست است ، مشاركت ليليان در روانشناسي مديريت مي باشد . و سوم اينكه ليليان گيلبرت يك معلم فعال در قبل و بعد از مرگ فرانك بود و برخي از مهمترين چهره هاي مديريت جهان را آموزش داده بود . و سرانجام اينكه ليليان در سالهاي آخر زندگي خود ، يك الگو و نمونة برجسته براي زنان در عرصه مديريت بود .

فرانك گيلبرت در ابتدا هنگاميكه در ساختمان سازي فعاليت مي نمود به مطالعة حركت علاقمند شد . وي با مشاهدة كارگران ساختماني دريافت تعداد حركات انفرادي كه يك كارگر جهت انتقال هر آجر از پالت به ديوار انجام ميدهد قابل كاهش مي باشد و اين كاهش ، هم باعث تسريع در انجام كار و هم باعث كاهش ميزان انرژي مصرفي توسط كارگر مي شود و در نتيجه باعث كاهش خستگي مي گردد .

مراحل كاري خانواده گيلبرت در مطالعه حركت ، مشابه مراحل كاري تيلور در مطالعه زمان بود كه در آن هر وظيفه به اجزاء تشكيل دهندة آن تجزيه مي شد و هر جز مورد مطالعه قرار مي گرفت ، با اين تفاوت كه آنها بجاي بررسي زمان هر جزء ، به بررسي حركت هاي مورد نياز براي انجام آن مي پرداختند . حركت به انواع مختلفي طبقه بندي شده بود از جمله گردش ، انتخاب ، بلند كردن ، حمل كردن ، و غيره . اين نوع طبقه بندي به

Therbligs معروف شد ( با جابجايي حروف Gilbreths ) . با استفاده از Therbligs بعنوان عناصر تشكيل دهندة هر وظيفه ، گيلبرت ها توانستند با مهندسي مجدد وظايف ، به يك روش سيستماتيك بپردازند بگونه اي كه ميزان فعاليت را كاهش دهد و بهره وري را بهبود بخشد . گيلبرت به منظور سهولت در انجام مطالعات حركت ، به ايجاد برخي فنون و تجهيزات مبادرت نمود ، از جمله عكسبرداري تك فريم ، و عكسبرداري تناوبي ، كه توسط لامپهاي كوچكي كه به بازوي كارگران بسته مي شد انجام و با فيلمبرداري از آنها ، ميزان افزايش يا كاهش شتاب حركت را بصورت گرافيكي برروي يك صفحه نمايش مي داد .

شيوه گيلبرت ها مشابه تيلور بود كه به مطالعه علمي زمانهاي اجراي اجزاء مختلف يك وظيفه پرداخته بود . اين شيوه از نظر مقاومت موجود در برابر آن نيز با شيوة تيلور مشابهت داشت . كارگران تصور مي كردند هدف كارفرمايان از بكارگيري شيوة گيلبرت ها در مطالعة حركت ، استفاده بيشتر از آنها بدون پرداخت دستمزد اضافي مي باشد . تركيب سيستم تيلور ـ گيلبرت كه امروزه به نام مطالعة زمان و حركت معروف مي باشد ، در دهه 1920 بعنوان يك ابزار عمومي جهت افزايش ميزان كارايي بكار گرفته شده بود .

در سالهاي 15ـ1914 فرانك و ليليان بسيار علاقمند به حل مسائل ناشي از خستگي كارگران شده بودند و سعي كردند به مهندسي مجدد وظايف و محيط كار بپردازند بگونه اي كه باعث كاهش سوانح ، جراحت ها و بيماريهاي صنعتي شود . دو مورد از مهمترين پيشرفت هايي كه در طول اين دوران حاصل گرديد ، داراي اثرات جاودانه بودند . نخست اينكه آنها كشف كردند طراحي محيط كار مي تواند نقش بسيار مهمي در ميزان خستگي انساني ناشي از كار داشته باشد ، و با استفاده از اصول

Therbligs به طراحي صور جديد ايستگاههاي كاري براي كارگران خطوط مونتاژ پرداختند و با استفاده از تحليل Therbligs ، به شناسايي نقاطي از ايستگاههاي كاري پرداختند كه قابل تغيير بوده و بدين ترتيب منجر به كاهش حركات غير ضروري مي گرديد . اين مطالعات مبنايي جهت نظم مدرن ارگونوميك فراهم آورد كه طي آن ساختار نادرست محيط كار بعنوان يك علت اصلي خستگي و بيماري كاركنان پذيرفته مي شود و در نتيجه منجر به تلاشهايي جهت اصلاح طراحي محيط كار مي گردد . گيلبرت علاوه بر محيط هاي صنعتي ، روشهاي خود را به محيط هايي نظير اتاق عمل بيمارستانها نيز تسري داد ، بگونه اي كه با طراحي مجدد اتاقهاي عمل و موقعيت ابزار و كاركنان ، زمان انجام عملهاي جراحي را به مقدار قابل توجهي كاهش داد . بعدها ليليان گيلبرت از اصول ارگونوميك در طراحي آشپزخانه ها و ساير محيطهاي كاري نيز استفاده نمود كه منجر به ايجاد نظام جديدي تحت عنوان اقتصاد خانه گرديد .

پيشرفت مهم دوم در بكارگيري كارگران معلول بود . پس از جنگ جهاني اول ، بسياري از مردان جواني كه به آمريكا بازگشتند ، در اثر جنگ دچار معلوليت گرديده بودند و نمي توانستند به روشهاي متعارف به كار مشغول شوند . فرانك و ليليان ، روشهاي تحليل شغل خود را جهت حل اين مشكل به كار بستند و دريافتند بسياري از وظايف و محيطهاي كاري را ميتوان بگونه اي كه افراد معلول قادر به انجام فعاليت در آنها باشند طراحي نمود . اين اقدام گامي مهم در جهت پذيرش و ورود افراد معلول به محيط هاي كاري بود .

ليليان گيلبرت از جمله اولين افرادي بود كه بحث پيرامون نظرية ((روانشناسي مديريت )) را مطرح نمود . گرچه مفاهيم روانشناسي و كاربرد آن در مشاغل قبلاً توسط افرادي نظير والتر اسكوت در دانشگاه نورث وسترن تحت عناوين روانشناسي تبليغات و روانشناسي صنعتي بيان شده بود ، گيلبرت از اولين افرادي بود كه يك ارتباط مستقيم ميان حالتهاي رواني و اقدامات تبعي انجام گرفته توسط مديران و كارگران شناسايي نمود . نتيجه گيري هاي ليليان گيلبرت نسبت به زمان بسيار سريع بود و نشان مي داد كه تفكرات گيلبرت ها چگونه در حال فاصله گرفتن از تفكرات تيلور مي باشد :

(( ديده شده است كه در مديريت موفق ، تأكيد بر انسان مي باشد نه كار ؛ حصول اطمينان ازكارايي از طريق تأكيد بر انسان است و بهبود تجهيزات ، مواد ، و روشها به جهت حداكثر استفاده از كارايي انسانها انجام مي گيرد . همچنين دريافته ايم كه ذهن انسان يك عامل كنترل در كارايي او مي باشد و از طريق آموزش ، انسان قادر مي شود از حداكثر قدرت خود استفاده نمايد . ))

اقدامات گيلبرت و ساير مطالعات روانشناسانه كه پيرو آن صورت گرفت، نقطة شروعي بود جهت اثرگذاري بر تفكرات سازماني بگونه اي كه تمركز را از تفكر ساختاري و كنترلي به سوي افراد بعنوان عناصر اولية سازمان سوق دهد . گيلبرت ، فعاليت هاي آبراهام مازلو و هربرت سايمون در اين زمينه را چهار دهه قبل از آنها پيش بيني نموده بود . گيلبرت ها علاوه بر ارائة خدمات مشاوره اي ، به آموزش روشهاي مديريت علمي و انتشار آنها از طريق آموزش به بسياري از مهندسان اقدام نمودند . دو نفر از پديد آورندگان مديريت علمي در ژاپن به نامهاي آراكي تويشيرو و يونو يوآشي ، هر دو تحت تأثير كارهاي گيلبرت ها بودند . آراكي در طول چهار سال مطالعات خود در آمريكا توسط ليليان گيلبرت آموزش ديد . و يونو با گيلبرت ها بسيار در ارتباط بود و در كتاب خود تحت عنوان ((روانشناسي انساني كارايي صنعتي )) كه در سال 1919 منتشر نمود ، اشاره هاي زيادي به روشهاي مطالعه حركت و كاربرد روانشناسي در مديريت نموده بود .

يكي ديگر از اعضاي تيم مشاوره ا ي گيلبرت ، برايتون ان شاو بود كه چند سال در شركت آنها فعاليت نمود . وي يك مركز براي انجام مطالعات كارايي داير نمود كه توسط تعدادي ديگر از شركتهاي انگليسي از آن كپيبرداري شد . او همچنين طي دهه هاي 1930و1940 در ايجاد دوره هاي آموزشي مديريت در انگلستان مشاركت داشت و تعدادي از برنامه هاي آموزشي را تنظيم نمود . انجمن مطالعات حركت انگلستان به پاس خدمات ان شاو ، نام خود را به انجمن ان شاو تغيير داد و او بخاطر خدماتي كه به صنايع ارائه نمود ، مفتخر به دريافت

CBE گرديد .

داستان گيلبرت ها يكي از قابل توجه ترين داستانهاي مديريت مي باشد و شايد تا حدودي به اين علت كه از لحاظ شخصيتي نظر ديگران را جلب ميكردند و حاميان آنها تمايل شديدي به ايجاد تمايز ميان نظرات گيلبرت وتيلور داشتند .

تفاوت اصلي ميان نظريات اين دو در اين بود كه تيلور در زمينة كارايي بيشتر به زمان توجه داشت ولي گيلبرت ها به حركت . بنابراين تيلور بيشتر تمايل داشت كارها بهتر انجام شود . ولي سرعت و كيفيت عاملي بوده است كه هر دو به آن توجه داشته و مطالعة زمان و مطالعة حركت مكمل يكديگر بوده و در حقيقت مديريت علمي بدون تلاشهاي تيلور و گيلبرت ها امكان ايجاد و توسعه نداشت .

هنری فورد

هنری فورد (تولد ۳۰ ژوئیه ۱۸۶۳ - مرگ ۷ آوریل ۱۹۴۷) بنیان‌گذار کارخانه خودروسازی فورد بود. او اولین کسی بود که برای تولید خودروی ارزان‌قیمت خط تولید را به کار گرفت. او نه تنها انقلابی در صنعت اروپا و آمریکا ایجاد کرد، بلکه ترکیب تولید انبوه، دستمزد بالا و قیمت پایین پیشنهادی او چنان تأثیری بر اقتصاد و جوامع قرن بیستم ایجاد کرد که آن را فوردیسم نامیدند. هنری فورد به یکی از مشهورترین و متمول‌ترین مردان تاریخ تبدیل شد. او پس از مرگ همه ثروتش را به بنیاد فورد بخشید ولی ترتیبی

داد که خانواده‌اش برای همیشه کنترل آن را در دست داشته باشند.
در سال ۱۹۱۸ نیمی از خودروهای امریکا فورد مدل تی بودند. اما تمام آنها سیاه‌رنگ بودند. فورد در زندگینامه خود نوشته است: «هر مشتری می‌تواند خودرویی به رنگ دلخواه خود داشته باشد تا زمانیکه این رنگ سیاه باشد.» تا پیش از راه‌اندازی خط تولید که برای فعالیت سریعتر تنها خودروی سیاه تولید می‌کرد مدل تی به رنگ‌های دیگر مانند قرمز نیز تولید می‌شد.
داستان زندگی هنری فورد (موسس کارخانه فورد) داستان یک مدیر اعجوبه یا موفقیت یک شبه نیست. هنری در یک مزرعه بزرگ شد و می توانست به راحتی کشاورز باقی بماند اما چیزی قوی تر تخیلات فورد را به پرواز در می آورد؛ مکانیک، ماشین آلات، درک آنکه هر چیز چگونه کار می کند و چه پتانسیل هایی برای بهبود آن وجود دارد. در جوانی اجزای هر چیزی را که به دستش می رسید، از هم باز می کرد و به سرعت در بین همسایگان به تعمیر ساعت معروف شد.
وی در سال 1896، Quadncycle را اختراع کرد که اولین گاری بدون اسب بود. البته این اختراع از خودروهای امروزی و حتی از خودرویی که سال ها بعد خود وی آن را ساخت، بسیار فاصله داشت؛ اما به هر حال نقطه آغازی برای فورد بود. تا قبل از ساخت Quadncycle، تمام سر هم بندی های فورد جنبه تجربی و تئوریک داشتف مثل موتور گازی که وی در سال 1980 روی میز آشپزخانه ساخت و هیچ برقی یا قدرتی ایجاد نمی کرد. اختراع Quadncycle توانایی فورد را در حرفه خود نشان داد.
رویایی که تبدیل به یک حرفه و تجارت شد.
کارخانه موتورسازی فورد در سال 1903 وارد دنیای تجارت شد. هنگامی که هنری فورد و 11 شریک وی اساسنامه شرکت را امضا کردند با سرمایه ای به مبلغ 28 هزار دلار کارخانه ای که بعدها به یکی از بزرگترین کارخانه های دنیا تبدیل شد، دیده به جهان گشود. مانند همه سرمایه گذاری های بزرگ، آغاز به کار کارخانخ فورد نیز با فراز و نشیب هایی همراه بود. چند ماه بعد، اولین موتور فورد، مدل A، در دترویت فروخته شد. اولین ثبت ارسال محموله مربوط به تاریخ 20 جولای 1903 (تقریباً یک ماه پس از راه اندازی کارخانه) و برای یک پزشک اهل دترویت بود. با اولین فروش کارخانه، بارقه های امید در دل کارخانه جوان فورد زده شد.
در آن زمان، کارخانه فورد جز 15 کارخانه خودروسازی در میشیگان و 88 خودروساز آمریکا محسوب می شد. اما بعد از چند ماه و سوددهی کارخانه، مشخص شد که دیدگاه های هنری فورد در صنعت خودروسازی کاربردی است و جواب خواهد داد و چه خوب هم جواب داد.
در پنج سال اول پس از راه اندازی کارخانه موتورسازی فورد، هنری ابتدا به عنوان مدیر ارشد و سپس به عنوان رییس کارخانه، بازاری را توسعه داد که نطفه آن در کارگاه واگن سازی وی بسته شده بود. اصرار فورد بر تولید انبوه خودروهای برتر در کارخانه، باعث بروز اختلافاتی بین و سرمایه گذاران شرکت شد. بعد از مدتی فورد سهام خود را 5/58 درصد افزایش داد و در سال 1906 جایگزین اولین رییس کارخانه، جان اس گری بانکدار اهل دترویت، شد.

تولید انبوه و مونتاژ
شاید اولین حرکت مهم کارخانه فورد در صنعت خودروسازی، راه اندازی خط مونتاژ بود. اولین خط مونتاژ در سال 1913، در میشیگان آمریکا و در کارخانه Highland Park راه اندازی شد. تکنیک های جدید این امکان را فراهم می آوردند که هر کارگر در جای خود بایستد و وظیفه مشخص و ثابتی را بر روی خودروهایی که از کنار وی می گذشتند، انجام دهد. این کار باعث شد که بازدهی خط تولید بالا رفته و فورد از رقبای خود پیش افتد و خودرویی با هزینه های مناسب تر به مردم عرضه کند.
اولین خودرو
هنری فورد معتقد بود که آینده کارخانه در گرو تولید خودروهایی برتر اما با هزینه کمتر از طریق تولید انبوه است.
در ابتدای سال 1903، کارخانه با استفاده از 19 حرف اول از حروف الفبا خودروهای خود را نامگذاری کرد. در سال 1908 اولین مدل T به دنیا آمد! و بعد از آن 15 میلیون مدل T دیگر طی 19 سال عرضه شد.
در سال 1925، فورد صاحب کارخانه موتروسازی Lincoln و وارد عرصه ساخت خودروهای لوکس شد. در دهه 30 شاخه Mercury برای تولید خودروهایی با قیمتی متوسط ایجاد شد. کارخانه فورد در حال رشد بود.
طی دهه 50 و در تاریخ 24 فوریه 1956، فورد سهامی عام شد و 350000 سهامدار جدید پیدا کرد.
هنری فورد دوم با قدرت گیرایی قوی اقتصادی و سیاسی خود قدمی را در دهه 50 برداشت که باعث توسعه جهانی کارخانه فورد در دهه 60 و تاسیس شاخه فورد در اروپا در سال 1967 (بیست سال قبل از تشکیل اتحادیه اقتصادی اروپا) شد. در سال 1971 کارخانه فورد شعبه های خود را در آمریکای شمالی (آمریکا، کانادا و مکزیک) نیز گسترش داد.
فورد و خانواده اش
سال های میانی دو جنگ جهانی، دوران پر التهابی بود. در سال 1907، کارخانه موتورسازی فورد تولید کامیون و تراکتور را آغاز کرد. در سال 1919، مشاجره ها بر سر میلیون ها پولی که باید برای ساخت گروه صنعتی Rouge در دربون میشیگان صرف می شد، بین سهامداران بالا گرفت و باعث شد که هنری فورد و پسرش ـ ادسل که بعد از پدر رییس کارخانه شد، تنها صاحبان کارخانه شوند.
اگر فردریک وینسلو تیلور نیاز به کارگران غیر ماهر را کاهش و دانش کارگران را افزایش داد فورد برعکس آنرا کرد.


+ نوشته شده توسط امیرحسین کافی در شنبه هفدهم مهر ۱۳۸۹ و ساعت 14:46 |